ایرج امینی
ترجمه : سیما سلطانی
یکی از زنان دربار به نادر خبر داده که محمد شاه الماس را در دستار خود پنهان کرده است ، فاتح از همتای خود خواست که مطابق با سنتی کهن ، به نشانة دوستی و برادری، دستارهایی خود را با هم عوض کنند. آیا سرانجام الماس از آن اوشده بود؟ به سرعت تای دستار را باز کرد... و در حالی که بزرگی ، زیبایی و درخشش سنگ ، از خود بیخودش کرده بود، بانگ برآورد «کوه نور »
چاپ دوم